هنرفرهنگ انتشارات معین(هُ نَ) [ په . ] (اِ.) 1 - فضل ، کار برجسته و نمایان . 2 - زیرکی . 3 - پیشه و صنعت . 4 - تقوی ، پرهیزگاری . 5 - هر یک از هنرهای زیبا.
گرد کردنلغتنامه دهخداگرد کردن . [ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غبار انگیختن . || کار برجسته و جالب نظری کردن . کاری بانام و بزرگوار انجام دادن : آنچنان علم خود چه گرد کندکه نه زر بر دل ت
exploitsدیکشنری انگلیسی به فارسیسوء استفاده می کند، شاهکار، کردار، رفتار، کار برجسته، استثمار کردن، استخراج کردن، بکار انداختن، بهره برداری کردن از، بکار بردن