کاریزکنلغتنامه دهخداکاریزکن . [ ک َ ] (نف مرکب ) مقنی و کاونده . (ناظم الاطباء). کمانه . کومش . قَناء. کاریزگر.
کاریزکنهلغتنامه دهخداکاریزکنه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) مقنی : الانباط؛ به آب رسیدن کارکنه . (تاج المصادر بیهقی ).
کاریزنولغتنامه دهخداکاریزنو. [ ن ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان احمد آباد بخش فریمان شهرستان مشهد، در 36هزارگزی شمال باختری فریمان . جلگه و معتدل و سکنه ٔ آن 8 تن است . قنات دارد. محصول
کاریزانلغتنامه دهخداکاریزان . (اِخ ) دهی از دهستان کاریزنو بالاجام بخش تربت جام شهرستان مشهد، واقع در 54هزارگزی شمال باختری تربت جام و 15هزارگزی باختر مالرو عمومی تربت جام به فریما
کاریزکنهلغتنامه دهخداکاریزکنه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) مقنی : الانباط؛ به آب رسیدن کارکنه . (تاج المصادر بیهقی ).