کارگزار 2forwarder 1واژههای مصوب فرهنگستانشخصیت حقیقی یا حقوقی که به نیابت از فرستنده ترتیب حمل کالا و تشریفات اداری مربوط به آن را بر عهده میگیرد
کارزارلغتنامه دهخداکارزار. (اِ مرکب ) میدان جنگ . (ناظم الاطباء). || جنگ و جدال . (جهانگیری ) (برهان ). جنگ و مقابله چرا که آن محل کثرت کار و حرکات مردم است . (غیاث ).بمعنی جنگ و در اصل مرکب از کار که بمعنی جنگ است و زار که افاده ٔ انبوهی کند مانند مرغزار و لاله زار یعنی انبوهی جنگ . (انجمن
کارگزارلغتنامه دهخداکارگزار. [ گ ُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) عامل . ج ، کارگزاران : و کتبه و کارگزاران را امور متفاوت بود بعضی محظوظ و بهرمند و جمعی محروم و مستمند میماندند. (جهانگشای جوینی ). بسیار میفرمودند کارگزار رونده ٔ این راه نیاز و مسکنت و علو همت است . (انیس الطالبی
کارزارفرهنگ فارسی عمید١. جنگوجدال؛ پیکار؛ نبرد: ◻︎ همی تا برآید به تدبیر کار / مدارای دشمن بِه از کارزار (سعدی۱: ۷۳).۲. میدان جنگ.
کارگزارفرهنگ فارسی عمید١. انجامدهندۀ کار.٢. کسی که از طرف دیگری کاری را اداره میکند.٣. واسطۀ دادوستد یا انجام یافتن کاری.٤. مٲمور دولت یا حکومت.٥. نمایندۀ یک مؤسسه یا شرکت در شهر دیگر.
وکیلفرهنگ فارسی معین(وَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - مباشر، کارگزار. 2 - کسی که شخص انجام کارهای خود را به او واگذار می کند. 3 - نمایندة مجلس که از طرف مردم انتخاب شود. ج . وکلاء.
کارگزارلغتنامه دهخداکارگزار. [ گ ُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) عامل . ج ، کارگزاران : و کتبه و کارگزاران را امور متفاوت بود بعضی محظوظ و بهرمند و جمعی محروم و مستمند میماندند. (جهانگشای جوینی ). بسیار میفرمودند کارگزار رونده ٔ این راه نیاز و مسکنت و علو همت است . (انیس الطالبی
کارگزارفرهنگ فارسی عمید١. انجامدهندۀ کار.٢. کسی که از طرف دیگری کاری را اداره میکند.٣. واسطۀ دادوستد یا انجام یافتن کاری.٤. مٲمور دولت یا حکومت.٥. نمایندۀ یک مؤسسه یا شرکت در شهر دیگر.
کارگزارلغتنامه دهخداکارگزار. [ گ ُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) عامل . ج ، کارگزاران : و کتبه و کارگزاران را امور متفاوت بود بعضی محظوظ و بهرمند و جمعی محروم و مستمند میماندند. (جهانگشای جوینی ). بسیار میفرمودند کارگزار رونده ٔ این راه نیاز و مسکنت و علو همت است . (انیس الطالبی
کارگزارفرهنگ فارسی عمید١. انجامدهندۀ کار.٢. کسی که از طرف دیگری کاری را اداره میکند.٣. واسطۀ دادوستد یا انجام یافتن کاری.٤. مٲمور دولت یا حکومت.٥. نمایندۀ یک مؤسسه یا شرکت در شهر دیگر.