کارپیرالغتنامه دهخداکارپیرا. (نف مرکب )آنکه کار انجام دهد. کارگشا. کارافژول : آتش بسته گشاید همه کارکارپیرای تو زر بایستی . خاقانی .زن کارپیرای روشن ضمیربدان خواسته گشت خواهش پذیر.نظامی .
کاپررالغتنامه دهخداکاپررا.[ رِ ] (اِخ ) جزیره ای کوچک واقع در ساحل شمال شرقی «ساردنی ». این جزیره بسبب اقامت «گاریبالدی » در آن معروف و نامدار شده است .
کاررالغتنامه دهخداکاررا. (اِخ ) ژان - لوئی . روزنامه نویس فرانسوی و عضو مجلس کنوانسیون ، متولد در «پونت ِ ویل » به سال 1742 م . وی با ژیرندون ها به سال 1793 با گیوتین کشته شد.
کاپرارالغتنامه دهخداکاپرارا. (اِخ ) ژان باتیست کاپرارا . کاردینال ایتالیائی متولد در «بولونی »، وی از جانب «پی هفتم » در فرانسه سفارت داشت و قرار داد 1801 م . را منعقد کرد و ناپلئون اول پادشاه ایتالیا را تقدیس نمود. (1733 - <spa
پیرالغتنامه دهخداپیرا. (نف مرخم ) صفت فاعلی دائمی از پیراستن . مخفف پیراینده . پیراینده . که پیراید. یعنی کم کننده از چیزی برای زینت . (غیاث ). صاحب آنندراج گوید: بمعنی پیراینده و آن کسی است که چیزی را کم کند بواسطه ٔ خوش آیندگی همچون دلاک و سرتراش که موی زیادتی را بسترد و باغبان که شاخهای زی