کار و بارلغتنامه دهخداکارو بار. [ رُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) اُشْغولة.(منتهی الارب ). کار و کرد. (آنندراج ). مشغولیت و معامله و شغل و کسب و پیشه . (ناظم الاطباء) : چون راست شود کار و
کاربارگیwork addiction, workaholism, ergomaniaواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رفتار اعتیادی که در آن فرد بهافراط کار میکند، بهطوریکه سلامت جسمی و روابطش با افراد دیگر دچار مشکل میشود
اشغولهلغتنامه دهخدااشغوله . [ اُ ل َ ] (ع اِ) کاروبار. (منتهی الارب ). مشغله . آنچه انسان را مشغول دارد. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || آنچه بازدارد از کاری . (منتهی الارب
قضيةدیکشنری عربی به فارسیکار , امر , کاروبار , عشقبازي(با جمع هم ميايد) , بر امد , پي امد , نشريه , فرستادن , بيرون امدن , خارج شدن , صادر شدن , ناشي شدن , انتشار دادن , رواج دادن , نژا
گره بر جبین زدنلغتنامه دهخداگره بر جبین زدن . [ گ ِ رِه ْ ب َ ج َ زَ دَ ] (مص مرکب ) در کاروبار گره شدن . (آنندراج ). || روترش کردن . چهره را خشمگین نمودن .
کفینلغتنامه دهخداکفین . [ ک َ ] (اِ) یعنی امر که بمعنی کار است . (انجمن آرا) (آنندراج ). چیز. کار. کاروبار. (ناظم الاطباء).- کفین نیستی ؛ یعنی امر عدمی .(ناظم الاطباء) (انجمن آ