کاروانسرالغتنامه دهخداکاروانسرا. [ کارْ / رِ س َ ] (اِ مرکب ) کاروانسرای . سرای کاروان . خان . (ربنجنی ). رجوع به خان شود. خوان . رباط. خان خرک . سرا. سرای . فندق . تیم . تیم کروان . خان التجار. تیم که کاروانسرای بزرگ باشد. (منتهی الارب ). عمارتی که در آن کاروان م
کاروانسرالغتنامه دهخداکاروانسرا. [ کارْ / رِ س َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت در 4هزارگزی باختر ساردوئیه ، 2هزارگزی شمال راه مالرو بافت به ساردوئیه . دارای <span class="hl
کاروانسرالغتنامه دهخداکاروانسرا. [ کارْ / رِ س َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سیرچ بخش شهداد شهرستان کرمان در 67هزارگزی جنوب باختری شهداد، سر راه مالرو سیرچ به کرمان . دارای 5 تن سکنه است . (از
کاروانسرالغتنامه دهخداکاروانسرا. [ کارْ / رِ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خرقان ، بخش آوج شهرستان قزوین در 10هزارگزی جنوب آوج و 4هزارگزی راه عمومی ، واقع درکوهستان و سردسیر و دارای <span class="hl"
کاروانسرالغتنامه دهخداکاروانسرا. [ کارْ / رِ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوه پنج ، بخش مرکزی شهرستان سیرجان در 81هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد سر راه شوسه ٔ کرمان به سیرجان کوهستانی و سردسیر و دارای 67</spa
کاروانسرایلغتنامه دهخداکاروانسرای . [ کارْ / رِ س َ ] (اِخ )دهی از دهستان منان بخش گرمی شهرستان اردبیل در 35هزارگزی شمال باختری گرمی و 14هزارگزی جاده ٔ بیله سوارگرمی . کوهستانی و گرمسیر و دارای <sp
کاروانسرایلغتنامه دهخداکاروانسرای . [ کارْ / رِ س َ ] (اِ مرکب ) کاروانسرا. سپنج . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). رجوع به کاروانسرا شود : دل ای رفیق بر این کاروانسرای مبندکه خانه ساختن آیین کاروانی نیست .سعدی .<
کاروانسرایلغتنامه دهخداکاروانسرای . [ کارْ / رِ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان باراندوزچای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه . 20هزارگزی جنوب خاوری ارومیه . 3هزارگزی باختر شوسه ٔ مهاباد به ارومیه در جلگه و معت
کاروانسرایلغتنامه دهخداکاروانسرای . [ کارْ / رِ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش سلدوز شهرستان ارومیه . 3500 گزی شمال خاوری نقده ، در یک هزارگزی جنوب شوسه ٔ نقده به مهاباد، جلگه و معتدل و مالاریائی و دارای <span class="hl" dir
کاروانسراگویش اصفهانی تکیه ای: kârvunsarâ طاری: kârumserâ طامه ای: ---------- طرقی: kâmsörâ کشه ای: kâmsorâ نطنزی: kârvunserâ
کاروانسرا انجیلهلغتنامه دهخداکاروانسرا انجیله . [ کارْ / رِ س َ اَ ل َ ] (اِخ ) نام محلی میان یزد و خرونق در 36000 گزی یزد، کنار راه یزد و طبس .
کاروانسرا میان کتللغتنامه دهخداکاروانسرا میان کتل . [ کارْ / رِ س َ ک ُ ت َ ] (اِخ ) نام جائی کنار راه شیراز و کازرون میان دشت ارژن و پل آبگینه در 978700 گزی تهران .
کاروانسرا نادرشاهلغتنامه دهخداکاروانسرا نادرشاه . [ کارْ/ رِ س َ دِ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه قم و اصفهان میان مورچه خورت و انوشیروان در 371800 گزی تهران .
کاروانسرادارلغتنامه دهخداکاروانسرادار. [ کارْ / رِ س َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) کسی که کاروانسرا را محافظت میکند. سرایدار.
کاروانسراداریلغتنامه دهخداکاروانسراداری . [ کارْ /رِ س َ ] (حامص مرکب ) عمل کاروانسرادار. سرایداری .