کارسازیلغتنامه دهخداکارسازی . (حامص مرکب ) عمل کارساز. تیاری و تدارک . (ناظم الاطباء). تهیه ٔ اسباب : مغنی کجائی به گلبانگ رودبیاد آور آن خسروانی سرودکه تا وجد را کارسازی کنم برقص آیم و خرقه بازی کنم . حافظ.|| آمادگی . || مهم
کارسازی شدنلغتنامه دهخداکارسازی شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پرداختن . ادا کردن دینی را چنانکه گویند: «عند المطالبه کارسازی شود».
کارسازی کردنلغتنامه دهخداکارسازی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پرداختن . اداکردن مالی را و دینی را. دادن نقدی را: طلب فلان از من یکصد تومان است که عندالمطالبه کارسازی کنم . و رجوع به «ادا کردن » و «تسلیم کردن » شود. || مدد کردن .
کورسازی 1blinding 1واژههای مصوب فرهنگستانروشی درخدماترسانی که در آن ارائهدهندۀ خدمات از درونداد یا برونداد واقعی بیخبر است
کورسازی 2blinding 2, blinding askingواژههای مصوب فرهنگستانروشی که با استفاده از آن حداقل یکی از گروههای مربوط به پژوهش، مانند مطالعهشونده، پژوهشگر، تحلیلگر آماری، متوجه نشود که در کدام بازوی مطالعه قرار دارد
کارسازی شدنلغتنامه دهخداکارسازی شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پرداختن . ادا کردن دینی را چنانکه گویند: «عند المطالبه کارسازی شود».
کارسازی کردنلغتنامه دهخداکارسازی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پرداختن . اداکردن مالی را و دینی را. دادن نقدی را: طلب فلان از من یکصد تومان است که عندالمطالبه کارسازی کنم . و رجوع به «ادا کردن » و «تسلیم کردن » شود. || مدد کردن .
کارسازی شدنلغتنامه دهخداکارسازی شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پرداختن . ادا کردن دینی را چنانکه گویند: «عند المطالبه کارسازی شود».
کارسازی کردنلغتنامه دهخداکارسازی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پرداختن . اداکردن مالی را و دینی را. دادن نقدی را: طلب فلان از من یکصد تومان است که عندالمطالبه کارسازی کنم . و رجوع به «ادا کردن » و «تسلیم کردن » شود. || مدد کردن .
آشکارسازیلغتنامه دهخداآشکارسازی . [ ش ْ / ش ِ ] (حامص مرکب ) عمل آشکار ساختن جریانهای برق مغناطیسی . (فرهنگستان ).
خودکارسازیautomationواژههای مصوب فرهنگستانهرگونه فرایند کاربرد دستگاههای خودکار یا پیشرفته برای آسانسازی فعالیتهای انسان یا گسترش تواناییهای ذهنی و بدنی وی
آستانة آشکارسازیdetection thresholdواژههای مصوب فرهنگستانکمترین مقدار کمیتی فیزیکی که به واکنش آشکارساز بینجامد