کارسازلغتنامه دهخداکارساز. (نف مرکب ) خدمتکار و مانندآن . (آنندراج ). وکیل . مهندس . (زمخشری ) : شکر ایزد را که ما را خسرویست کارساز و کاربین و کاردان . فرخی .دولت او در ولایت کار
کارساز حسابداریaccounting serverواژههای مصوب فرهنگستانرایانهای که در شبکۀ داخلی بهصورت خودکار هزینۀ استفاده از خدمات را محاسبه میکند
کارساز دادگانdatabase serverواژههای مصوب فرهنگستانرایانهای کارساز که به امور مربوط به ارتباط مداوم با دیسک یا نوارخانۀ دادهها میپردازد متـ . کارداد
کارساز دسترسیaccess serverواژههای مصوب فرهنگستانپردازندهای مخابراتی که افزارههای ناهمزمان را ازطریق شبکه و نرمافزار شبیهسازی پایانه به شبکۀ داخلی یا شبکۀ گسترده وصل میکند
کاربشولفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکارساز؛ کاردان: ◻︎ کاربشولی که خِرَدکیش شد / از سر تدبیر و خِرَد پیش شد (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۰).
رسانندۀ خدمات کاربردیApplication Service Providerواژههای مصوب فرهنگستانکارساز مستقلی که توزیع و مدیریت نرمافزاری را بر عهده دارد اختـ . رُخک ASP 3