کارروالغتنامه دهخداکارروا. [ کارْ، رَ ] (ص مرکب ) نافع و سودمند وبکار و شایسته و سزاوار برای کار. (ناظم الاطباء).
کارروائیلغتنامه دهخداکارروائی . [ کارْ، رَ ] (حامص مرکب ) سودمندی . کارسازی و تدبیر کار و مباشرت کار و دلالت برای کار. (ناظم الاطباء).
کاروانکفرهنگ انتشارات معین(نَ) [ معر. ] (اِ.) مرغی است شبیه به مرغابی دارای منقاری دراز و بیشتر در کنار آب می نشیند، کروان .
کارروائیلغتنامه دهخداکارروائی . [ کارْ، رَ ] (حامص مرکب ) سودمندی . کارسازی و تدبیر کار و مباشرت کار و دلالت برای کار. (ناظم الاطباء).