باید به حرف بزرگترها گوش کرد (/ گوش کنی/ گوش کنیم/ آدم گوش کند).گویش اصفهانی تکیه ای: agi be harf-e gordtarâ âdem guš kere. طاری: afdâ qâya-ye gordtarhâ göš vâkrim. طامه ای: peɹe be harf-e gordtarâ guš kere. طرقی: apeɂa qâya gordtarhâ gö
کار به گوشه چیدنلغتنامه دهخداکار به گوشه چیدن . [ ب ِ ش َ / ش ِ دَ ] (مص مرکب )فراموش کردن و از یاد بردن . (آنندراج ) : به گوشه همه کارها چیده اندازو گوشه ٔ کاری ار دیده اند.ظهوری (از آنندر
کارد قصابیلغتنامه دهخداکارد قصابی . [ دِ ق َص ْ صا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاردی که قصابان به کار برند. کارد گوشت کوب .
چرخ کردنلغتنامه دهخداچرخ کردن . [ چ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چیز فلزی را با چرخ صیقل دادن یا تیز کردن . (فرهنگ نظام ). چاقو یا کارد و امثال آن را با چرخ تیز کردن . || دوختن با چرخ . جا
کندهلغتنامه دهخداکنده . [ ک ُ دَ / دِ ] (اِ) هر چوب گنده ٔ بزرگ را گویند عموماً. (برهان ). هر چوب سطبر و بزرگ . (غیاث ). چوب بزرگ و سطبر. (انجمن آرا) (آنندراج ). مطلق چوب کنده ر
کوکولغتنامه دهخداکوکو. (اِ صوت ) صدا و آواز فاخته را گویند. (برهان ). آواز فاخته مثل پوپو آواز هدهد، و با لفظ زدن و کردن مستعمل . (آنندراج ). آواز و صدای فاخته . (ناظم الاطباء).
زدنلغتنامه دهخدازدن . [ زَ دَ ] (مص ) پهلوی ، ژتن و زتن از ریشه ٔ ایرانی قدیم : جتا، جن . اوستا: گن (بارتولمه 490) (نیبرگ 258). پارسی باستان ریشه ٔ: اَجَنَم ، جَن (کشتن ). هندی