کارد جراحیلغتنامه دهخداکارد جراحی . [ دِ ج َرْ را ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نیشتر. نشتر. رجوع به نشتر شود.
جراحیلغتنامه دهخداجراحی . [ ج َرْ را ] (حامص ) دستکاری . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). اعمال حدید عمل . عمل حدیدی پیوندی . (فرهنگ رازی ). و رجوع به جراحة شود. جراحی از ابتدا تا کنون : ب
جراحةلغتنامه دهخداجراحة. [ ج ِ ح َ ] (ع اِ) خستگی . (منتهی الارب ) (دهار) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). ریش . (دهار). زخم . (ناظم الاطباء). مطلق زخم . (آنندراج ). ج ، جِراح و جِ
تیغلغتنامه دهخداتیغ. (اِ) کارد تیز باشد و شمشیر. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 231). شمشیر. (برهان ) (اوبهی ) (فرهنگ فارسی معین ) (انجمن آرا). شمشیر و سیف و کارد و چاقو. (ناظم الاطبا
چرکلغتنامه دهخداچرک . [چ َ رَ ] (اِ) مطلق زخم را گویند اعم از زخم کارد و شمشیر و غیره . (برهان ). زخم . (جهانگیری ) (انجمن آرا)(آنندراج ). زخم خواه از کارد و شمشیر باشد و یا جز
حجرالمسنلغتنامه دهخداحجرالمسن . [ ح َ ج َ رُل ْ م ِ س َن ن ] (ع اِ مرکب ) سنگ کارد. فسان .سنگ سو. سنگی است که به آن کارد و شمشیر تیز کنند وبفارسی فسان گویند و او به الوان مختلف می ب