کارخانهفرهنگ مترادف و متضاد۱. کارگاه ۲. ماشینخانه ۳. نگارخانه، نگارستان ۴. آشپزخانه، مطعم، ۵. زرادخانه، قورخانه
کارخانهلغتنامه دهخداکارخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) دکان و حانوت و پیشه گاه و جائی که در آن پیشه و صنعتی را به انجام میرسانند. (ناظم الاطباء). آنجا که عده ٔ بسیاری کارگر به یک ن
بارلغتنامه دهخدابار. (اِ) پشته ٔ قماش و خروار و آنچه بر پشت توان برداشت . (برهان ). پشتواره است و آن پشته ها باشد کوچک از هیزم و علف و غیره که بر پشت بندند. کاره . (برهان : کار
کلبهلغتنامه دهخداکلبه . [ ک ُ ب َ / ب ِ ] (اِ) خانه ٔ کوچک تنگ و تاریک را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). خانه ٔ محقر و تنگ و تاریک بود. (فرهنگ جهانگیری ). خانه ٔ کوچک و تیره .
باکولغتنامه دهخداباکو. (اِخ ) (شهر...) به واو مجهول شهری است قریب شیروان . (غیاث اللغات ). نام شهری است بشمال ایران . (آنندراج ). شهری است به عجم . (منتهی الارب ). باکوبه . باکو
چغندرلغتنامه دهخداچغندر. [ چ ُ غ ُ دَ / دُ ] (اِ) حویجی باشد که در آشها داخل کنند. (برهان ). معروف است و در آشها کنند. (انجمن آرا) (آنندراج ). سبزه ای است خوردنی مثل ترب که شلغم
چایلغتنامه دهخداچای . (چینی ، اِ) معروف است و آن برگی باشد که از ختای آورند و جوشانیده مانند قهوه بخورند، منفعت بسیار دارد و مضرت شراب را دفع کند. (برهان ) (آنندراج ). معروف و