کاربشولفرهنگ انتشارات معین(بَ) (ص فا.) = کاربشولنده : آن که کاری را انجام دهد، گزارندة کارها، کار ساز.
کاربشولفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکارساز؛ کاردان: ◻︎ کاربشولی که خِرَدکیش شد / از سر تدبیر و خِرَد پیش شد (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۰).
کابدوللغتنامه دهخداکابدول . (اِخ ) دهی از دهستان شرامین بخش دهخوارقان شهرستان تبریز، واقع در 12هزارگزی جنوب خاوری بخش و 15 هزارگزی راه شوسه ٔ تبریز به دهخوارقان . جلگه با هوای معت
کابشتللغتنامه دهخداکابشتل . [ ب ِ ت َ ] (اِخ ) از سانسکریت کاپشتلا یکی از مواضع واقع در میانه ٔ هندوستان طبق سنگهت . (تحقیق ماللهند بیرونی ص 153 سطر 11).
بشولفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. = بشولیدن۲. بشولنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): ◻︎ کاربشولی که خِرَد کیش شد / از سر تدبیر و خِرَد بیش شد (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۵).
بشوللغتنامه دهخدابشول . [ ب َ / ب ِ / ب ُ ](نف مرخم ) گزارنده ٔ کارها. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). گزارنده ٔ کار باشد. (سروری ) (از شعوری ). رجوع به شولیدن شود. || داننده و