کارا

دیکشنری

competent, effective, efficient, functional, sedulous

جست‌وجوی دقیق

کارا

دیکشنری فارسی به انگلیسی

competent, effective, efficient, functional, sedulous

کارا

لغت‌نامه دهخدا

کارا. (اِخ ) بحر منشعب از اقیانوس منجمد شمالی بین ساحل قاره ٔ آسیا و جزایر اطراف .

کارا

efficient

واژه‌های مصوب فرهنگستان

سخت‏افزار یا نرم‏افزاری که کارایی داشته باشد

جست‌وجوی هم‌آوا

کارآ

فرهنگ مترادف و متضاد

فعال، کارآمد، کاردان، کاری، موثر

کارع

لغت‌نامه دهخدا

کارع . [رِ ] (ع ص ) درآینده ٔ در آب . (منتهی الارب ). درآینده ٔدر آب ، خواه آب بنوشد و یا ننوشد. (ناظم الاطباء).

جست‌وجوی مشابه

کارا موج

گویش مازنی

گاو نری که یک نوبت برای شخم آموزش دیده باشد

کارا بودن

فرهنگ انتشارات معین

(دَ) (مص ل .) آمادة انجام کار بودن .

کارآزمایی

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

تجربه؛ تمرین.

کارآزمایی

فرهنگ انتشارات معین

(زِ) (حامص .) تجربه ، آزمایش .

کارآزموده

فرهنگ انتشارات معین

(زِ دِ) (ص مف .) باتجربه ، کاردیده .

جست‌وجوی متن

cara

دیکشنری انگلیسی به فارسی

کارا

darbha

دیکشنری انگلیسی به فارسی

کارا

pactionally

دیکشنری انگلیسی به فارسی

کارا

آکتیو

فرهنگ سره

کارا، کارساز، کار

efficient

دیکشنری انگلیسی به فارسی

کارآمد، موثر، کارا، کارامد، با کفایت، بهره ور