کاخ صفی آبادلغتنامه دهخداکاخ صفی آباد. [ خ ِ ص َ ] (اِخ ) از کاخهای عهد صفویه در نزدیک بهشهر. (گزارشهای باستان شناسی ج 3 ص 403).
کاخلغتنامه دهخداکاخ . (اِ) کوشک باشد. (لغت فرس اسدی ). منظر باشد و کوشک را نیزگویند. (صحاح الفرس ). کوشک بلند. صرح . (زمخشری ). کوشک و قصر و عمارت بلند باشد. (برهان ). خانه ، ا
حسین صفویلغتنامه دهخداحسین صفوی . [ ح ُ س َ ن ِ ص َ ف َ ] (اِخ ) (شاه سلطان ...) (1694-1722 م .) فرزند شاه سلیمان اول (شاه صفی دوم ) صفوی فرزند شاه عباس دوم ، فرزند شاه صفی اول ، فرز
کریم آبادلغتنامه دهخداکریم آباد. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حکم آباد بخش صفی آباد شهرستان سبزوار. جلگه ای و معتدل است و 489 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
قادی کیابلغتنامه دهخداقادی کیاب . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهات اشرف . (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 167). محلی است نزدیک تروجن که بر بالای آن در محل بلندی خرابه های صفی آبا
دزکردلغتنامه دهخدادزکرد. [ دِ ک ُ ] (اِخ ) بلوک کوچکی است از سردسیرات فارس . درازی آن از قریه ٔ بوگر تا قریه ٔچرکس دو فرسنگ و پهنای آن از قریه ٔ کوفته تا قریه ٔ رئیسان مسافت کمی
باژگونهلغتنامه دهخداباژگونه . [ ن َ / ن ِ ](ص مرکب ) واژگونه . عکس . قلب . (برهان قاطع). سرنگون .منکوس . ناراست . (ناظم الاطباء). اندروا. وارونه . (فرهنگ جهانگیری ). مقلوب . باشگون