کاخ صفی آبادلغتنامه دهخداکاخ صفی آباد. [ خ ِ ص َ ] (اِخ ) از کاخهای عهد صفویه در نزدیک بهشهر. (گزارشهای باستان شناسی ج 3 ص 403).
صیفی کارلغتنامه دهخداصیفی کار. [ ص َ ] (نف مرکب ) آنکه صیفی کارد، زارع که به کشت خیار و خربزه و بادنجان و دیگر کشتهای تابستانی پردازد.
صفت عمل یا نتیجۀ کار دروضعیتفقدان انتخاب: غیرارادی 596فرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ت عمل یا نتیجۀ کار دروضعیتفقدان انتخاب: غیرارادی لازم، ضروری، جبری فاقد امکانات، فاقد گزینه، ناخواسته علیالسویه، معادل غیرمشخص، غیرقطع
حسین صفویلغتنامه دهخداحسین صفوی . [ ح ُ س َ ن ِ ص َ ف َ ] (اِخ ) (شاه سلطان ...) (1694-1722 م .) فرزند شاه سلیمان اول (شاه صفی دوم ) صفوی فرزند شاه عباس دوم ، فرزند شاه صفی اول ، فرز
کریم آبادلغتنامه دهخداکریم آباد. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حکم آباد بخش صفی آباد شهرستان سبزوار. جلگه ای و معتدل است و 489 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
قادی کیابلغتنامه دهخداقادی کیاب . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهات اشرف . (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 167). محلی است نزدیک تروجن که بر بالای آن در محل بلندی خرابه های صفی آبا
سبزوارلغتنامه دهخداسبزوار. [ س َ زَ / زِ ] (اِخ )شهرکیست خرد بر راه ری [ از خراسان ] و قصبه ٔ روستای بیداست . (حدود العالم ). نام شهری است مشهور از اقلیم چهارم بخراسان ، الان به ت
کاخلغتنامه دهخداکاخ . (اِ) کوشک باشد. (لغت فرس اسدی ). منظر باشد و کوشک را نیزگویند. (صحاح الفرس ). کوشک بلند. صرح . (زمخشری ). کوشک و قصر و عمارت بلند باشد. (برهان ). خانه ، ا