کاجللغتنامه دهخداکاجل . [ ] (هندی ، اِ) اسم هندی دوده است که بچشم کشند. (فهرست مخزن الادویه ). اسم هندی اثمد است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
عنان ستدنلغتنامه دهخداعنان ستدن . [ ع ِ س ِ ت َ دَ ] (مص مرکب ) اختیار ربودن . بازگرفتن اختیار. زمام اختیار به دست خود آوردن : زآن پیش کاجل فرارسد تنگ و ایام عنان ستاند از چنگ . نظام
فرارسیدنلغتنامه دهخدافرارسیدن . [ ف َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) نزدیک شدن و رسیدن وقت چیزی یا کاری : اگر او را قضای مرگ فرارسد تخت ملک ما را باشد. (تاریخ بیهقی ).از پیل کم نه ای که چو