کاجستانلغتنامه دهخداکاجستان . [ ج ِ ] (اِ مرکب ) باغ کاج . زمینی که از او درختان کاج فراوان روییده باشد.
کاپستانلغتنامه دهخداکاپستان . [ پ ِ ] (اِخ ) حاکم نشین کانتن «هرولت » بخش «بزیه » واقع در ساحل مِدی ،نزدیک آبگیر کاپستان . جمعیت 4039 تن . انواع شراب .
کارستانلغتنامه دهخداکارستان . [ رِ ] (اِ مرکب ) کارسان . حکایت . تاریخ . ترجمه . شرح حال : هزاراسب را از آن [ از نامه ٔ گشتاسب ] خشم آمد و نامه کرد بگشتاسب در جواب او، و اندر آن پی
کارستانلغتنامه دهخداکارستان . [ رِ ] (اِخ ) نام کتابی بوده از کتب شاه اردشیر بابکان مشتمل بر حکمت و حقایق خداپرستی و ایزدشناسی و آن را کارنامه میخوانده اند. (انجمن آرا) (آنندراج ).
پیتیوزهلغتنامه دهخداپیتیوزه . [ زِ ] (اِخ ) نام تعدادی جزائر کوچک مقابل ساحل اسپانیا، در جهت جنوب غربی از جزائر بالیاره . بزرگتر آنها را ایویسا و فورمانترا نامند، این جزائر با جنگل
استانلغتنامه دهخدااستان . [ اِ ] (اِ) مزید مقدّم بعض امکنه ، مانند: اِستان البهقباذ الاسفل . اِستان ُالبهقباذ الاعلی . اِستان ُالبهقباذ الاوسط. اِستان ُ سُو. اِستان ُالعال . (معج
ستانلغتنامه دهخداستان . [ س ِ ] (ص ، ق ) برپشت خوابیده . (برهان ). پشت بازافتاده و به پشت خوابیده . (آنندراج ). بازخفته بقفا. (حفان ). بر قفا خفته . (صحاح الفرس ). برپشت غلطیدن
کاپستانلغتنامه دهخداکاپستان . [ پ ِ ] (اِخ ) حاکم نشین کانتن «هرولت » بخش «بزیه » واقع در ساحل مِدی ،نزدیک آبگیر کاپستان . جمعیت 4039 تن . انواع شراب .
کارستانلغتنامه دهخداکارستان . [ رِ ] (اِ مرکب ) کارسان . حکایت . تاریخ . ترجمه . شرح حال : هزاراسب را از آن [ از نامه ٔ گشتاسب ] خشم آمد و نامه کرد بگشتاسب در جواب او، و اندر آن پی