کاتلغتنامه دهخداکات . (اِ) نوعی از برنج است که در ولایت شوشتر بهم میرسد. گویند چون آن را بکارند تا هفت سال بار دهد. (جهانگیری ) (برهان ) (انجمن آرا). این معنی را «محیط اعظم » ه
کاتلغتنامه دهخداکات . (اِخ ) نام شهری در خوارزم در شرقی جیحون مقابل گرگانج . یاقوت در معجم البلدان در ذیل کاث [ = کات ] گوید: معنی الکاث بلغة اهل خوارزم الحائط فی الصحراء من غی
کاتفرهنگ انتشارات معین[ انگ . ] (شب جم .) 1 - دستور قطع کار توسط کارگردان هنگام ضبط فیلم یا تمرین : قطع کنید (سینما). 2 - در فوتبال ، تنیس ، پینگ پنگ و مانند آن ها نوعی ضربه که به تو
کاتفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= = کات کبود= کات کبود: (شیمی) نمکی آبیرنگ، در آب حل میشود و آن را آبیرنگ میکند. برای رنگ کردن پارچه و دفع آفات گندم و تاک بهطور محلول استعمال میشود؛ سولف
کعتلغتنامه دهخداکعت . [ ک َ ] (ع ص ) مرد کوتاه بالا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کات گوتلغتنامه دهخداکات گوت . (انگلیسی ، اِ) زهی که از امعاء بز یا گربه سازند و در جراحی مستعمل است .
کات سفیدلغتنامه دهخداکات سفید. [ ت ِ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ترهتی بضم اول و سکون ثانی و ضم ها و کسر فوقانی . (الفاظ الادویه ص 74). رجوع به کات شود.
کات کبودلغتنامه دهخداکات کبود. [ ت ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاج کبود. زنگ مس . ترکیبی از جوهر گوگرد و مس یعنی سولفات مس . (ناظم الاطباء). بلخچ . ماده ٔکانی که برای سبز نگاه د
کات تارولغتنامه دهخداکات تارو. [ رُ ] (اِخ ) نام ایتالیائی «کوتور» ، بندر یوگسلاوی در ساحل ادریاتیک (دالماسی )، در خلیج مصب های کات تارو، دارای پنج هزار سکنه .