کابحلغتنامه دهخداکابح . [ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از کبح .رجوع به کبح شود. || پیش آینده از آن چیزکه فال بد میگیری از وی . ج ، کوابح . (منتهی الارب ).
کعبهفرهنگ انتشارات معین(کَ بِ) [ ع . کعبة ] (اِ.) 1 - هر خانة چهارگوشه ، غرفه . 2 - خانه خدا، بیت الحرام .
کعبهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. خانۀ خدا در مکه.۲. آنچه شکل مکعب داشته باشد.۳. [قدیمی] خانۀ چهارگوش؛ غرفه.
کوابحلغتنامه دهخداکوابح . [ ک َ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کابح . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کابح شود.