کالغتنامه دهخداکا. (اِخ ) امیرکابن و ورداسف یکی از حکام غیرمستقل طبرستان (312 هَ . ق . / 925 م ). || ابن امیر «کا» معاصر قابوس بن وشمگیر بوده است . (مازندران و استرآباد تألیف
کعلغتنامه دهخداکع. [ ک َع ع ] (ع ص ) بددل . سست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کاع . (اقرب الموارد).- کعالوجه ؛سبک رخسار.
خامه ٔ حکاکلغتنامه دهخداخامه ٔ حکاک . [ م َ / م ِ ی ِ ح َک ْ کا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قلمی که حکاکان بکار برند : صاحب نام و نشان چون خامه ٔ حکاک شدگر چه آمد هر قدم بر سنگ پای تیر
حکاکلغتنامه دهخداحکاک . [ ح َک ْ کا ] (ع ص ) سوده گر. (مهذب الاسماء) (دهار). حک کننده . بسیار تراشنده . || نگین سای . (ربنجنی ) (تفلیسی ) (منتهی الارب ). نگینه سای . مهره سای .
کاپادوکیهلغتنامه دهخداکاپادوکیه . [ دُ ی ِ ] (اِخ ) قبادوقیه . قبادوقیا. کاپادس . کاپادوس . کاپادوکیه . کاپادوکیه یونانی شده ٔ «کَت پ َ توک َ» پارسی قدیم است و داریوش اول در کتیبه ها
کاخشتوانلغتنامه دهخداکاخشتوان . [ خ ُ ت ُ ] (اِخ ) قریه ای از قراء بخارا در ماوراءالنهر. (معجم البلدان ). احمدبن محمدبن نصر گوید : هنوز آن قوم مانده اند در ولایت کش و نخشب و بعضی از