ژلغتنامه دهخداژ. (حرف ) ژی یا زاء معقوده و یا زاء فارسی . نشانه ٔ حرف چهاردهم از حروف تهجّی است و در حساب جُمَّل نماینده ٔ عدد نیست (مگر اینکه قائم مقام زاء باشد) و در حساب ت
ژارویللغتنامه دهخداژارویل . [ ژارْ ] (اِخ ) نام دهستان مورت و موزل از ایالت نانسی دارای راه آهن و 5270 تن سکنه . بدانجا کوره های مرتفعی برای ذوب فلزات هست .
کژارلغتنامه دهخداکژار. [ ک َ ] (اِ) به معنی پاره باشد که از دریدن است . || (فعل امر) امر از کژاریدن به معنی پاره کن . (از برهان ) (از آنندراج ). رجوع به کژاریدن شود.
کژارلغتنامه دهخداکژار. [ ک ُ ] (اِ) حوصله و چینه دان مرغ . (ناظم الاطباء). چینه دان مرغان باشد و به عربی حوصله گویند و به این معنی در فرهنگ جهانگیری با کاف و زای فارسی آمده است
گژارلغتنامه دهخداگژار. [ گ ُ ] (اِ) چینه دان مرغ . اما در نسخه ٔ سروری به کاف تازی آمده . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) : بیفکنی خورش پاک را زبی اصلی بیاکنی به پلیدی ماهیان تو گژ
ژارولغتنامه دهخداژارو. [ رُ ] (اِخ ) نام شهری به انگلستان (دورهام ) بر ساحل رود تاین دارای قریب به 33700 تن سکنه .