ژلغتنامه دهخداژ. (حرف ) ژی یا زاء معقوده و یا زاء فارسی . نشانه ٔ حرف چهاردهم از حروف تهجّی است و در حساب جُمَّل نماینده ٔ عدد نیست (مگر اینکه قائم مقام زاء باشد) و در حساب ت
کژگالغتنامه دهخداکژگا. [ ک َ ] (اِ مرکب ) مخفف کژگاو است که گاو قطاس باشد و دم آن را بر گردن اسب و سر علم بندند. (برهان ) (از آنندراج ). کژغا. (جهانگیری ). غژغاو. (حاشیه ٔ برهان
کژگاولغتنامه دهخداکژگاو. [ ک َ ] (اِ مرکب ) به معنی غژغاو است و آن گاوی باشد که در کوههای مابین ختا و هندوستان بهم میرسد و به ترکی ختائی قطاس میگویند و بعضی گویند گاوی است دریایی
کوژ انگبینلغتنامه دهخداکوژ انگبین . [ ژِ اَ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نحل .ثول . (مهذب الاسماء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
گوژانگبینلغتنامه دهخداگوژانگبین . [ ژَ اَ گ َ ] (اِ مرکب ) نحل . زنبورعسل : السحاء؛ آن نبات که گوژانگبین بخورد انگبین از آن خوشتر آید. (مهذب الاسماء). چنین است در دو نسخه ٔ خطی مهذب
ژاژکلغتنامه دهخداژاژک . [ ژُ ] (اِ) در بعض لغت نامه ها آن را به لوبیا ترجمه کرده اند. (حاشیه ٔ لغت نامه ٔ اسدی ). و بیت زیرین در ذیل کلمه ٔ کوم در فرهنگ اسدی آمده است و معنی کلم