معنی ژd jldv | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

+

جست‌وجوی مشابه

ژ ـ ساخت

D-structure

واژه‌های مصوب فرهنگستان

نخستین سطح نحوی در نظریۀ حاکمیت و مرجع‏گزینی

ژ

لغت‌نامه دهخدا

ژ. (حرف ) ژی یا زاء معقوده و یا زاء فارسی . نشانه ٔ حرف چهاردهم از حروف تهجّی است و در حساب جُمَّل نماینده ٔ عدد نیست (مگر اینکه قائم مقام زاء باشد) و در حساب ت

ژ

فرهنگ انتشارات معین

(حر.) چهاردهمین حرف از حروف فارسی .

ژ

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

چهاردهمین حرف الفبای فارسی؛ ژِ. Δ در حساب ابجد: «۷ ».

ژ

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

نام حرف و واج «ژ»

جست‌وجوی غلط تایپی

ژی تمیر

لغت‌نامه دهخدا

ژی تمیر. [ ت ُ ] (اِخ ) نام شهری در شمال غربی اوکراین ، دارای 77000 تن سکنه .

جست‌وجوی مشابه غلط تایپی

ژی

فرهنگ انتشارات معین

(اِ.) آبگیر، آبدان .

ژیگو

فرهنگ انتشارات معین

(گُ) [ فر. ] (اِ.) خوراکی شامل گوشت بی استخوان (معمولاً) گوساله که با چاشنی و ادویه پخته می شوند.

ژیگ

دیکشنری فارسی به عربی

قطرة

کژی

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. انحراف ۲. اعوجاج، خمیدگی، کجی ۳. نادرستی ۴. دروغ، ناراستی ≠ راستی

گوژی

فرهنگ مترادف و متضاد

انحنا، خمیدگی، گوژپشتی

جست‌وجوی متن

ژون

فرهنگ انتشارات معین

(ژُ) (اِ.) بت ، صنم .

ماساژور

فرهنگ انتشارات معین

(ژُ) [ فر. ] (اِفا.) کسی که کارش ماساژ دادن دیگران است .

وژن

فرهنگ انتشارات معین

(وَ ژَ) (اِ.) 1 - کثافت ، نجاست . 2 - جسم بودن .

ژنی

فرهنگ انتشارات معین

(ژِ) [ فر. ] 1 - (اِ.) نبوغ . 2 - (ص .) نابغه .

ژو

فرهنگ انتشارات معین

(ژُ) (اِ.) دریا.