ژکاللغتنامه دهخداژکال . [ ژُ ] (اِ) زغال . فحم . انگشت . ژگال . صاحب برهان گوید این لغت گویند ارمنی است .
زغاللغتنامه دهخدازغال . [ زُ ] (اِ) انگِشت که فحم نیز گویند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 334). انگشت و چوب سوخته ٔ که پیش از آنکه کاملاً بسوزد آن را خاموش کرده باشند. (ناظم الاطباء)
زگاللغتنامه دهخدازگال . [ زُ ] (اِ) بمعنی زغال است که انگشت و اخگر کشته باشد و به عربی فحم خوانند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). انگشت باشد. (اوبهی ). زغال . انگشت . (ن