ژولیدنلغتنامه دهخداژولیدن . [ دَ] (مص ) تند و درهم شدن و آن را جولیدن گویند. (جهانگیری ). درهم شدن و درهم رفتن و پریشان گردیدن . (برهان ). مختلط و مشوش گشتن . آشفته شدن . کالیدن .
جولیدنلغتنامه دهخداجولیدن . [ دَ ] (مص ) بر وزن و معنی ژولیدن است که از هم رفتن و پریشان شدن باشد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به ژولیدن شود.
ژولفرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده۱. = ژولیدن۲. (صفت) آشفته‌و‌درهم؛ پریشان؛ ژولیده.۳. (اسم) چین‌و‌چروک؛ چین‌و‌شکنج.
tangleدیکشنری انگلیسی به فارسیخجالت کشیدن، درهم و برهم کردن، ژولیدن، ژولیده کردن، درهم پیچیدن، گرفتار کردن، گیر افتادن، درهم گیر انداختن، گوریده کردن