ژنلغتنامه دهخداژن . [ ژَ ] (ص ) زشت . بدهیئت . (آنندراج ). در زبان پهلوی زشت باشد. (فرهنگ شعوری ج 2 ص 51). فرومایه . دون . (ظاهراً از مجعولات شعوری است ).
ژنلغتنامه دهخداژن . [ ژِ ] (اِخ ) (ایتالیایی : جِنُوا ) نام شهری در ایطالیا پایتخت لیگوری ، بندری بر ساحل خلیج ژِن از فروع دریای مدیترانه ، دارای 630000 تن سکنه و آن شهری باشک
شبهژنpseudogene, truncated geneواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای از دنا که شبیه به ژن کارکردی (functional gene) و خویشاوند آن است، ولی کارکرد ژن اصلی را ندارد متـ . ژن خاموش silent gene, dead gene
چندشکلی تکنوکلئوتیدی خاموشsilent single nucleotide polymorphismواژههای مصوب فرهنگستانیک چندشکلی تکنوکلئوتیدی که در توالی رمزگذار یک ژن رخ میدهد، ولی توالی اسیدآمینه را عوض نمیکند اختـ . چندتک خاموش silent SNP
خاموشگرsilencer 1واژههای مصوب فرهنگستانتوالی کوتاهی از دِنا، در نزدیکی یا داخل یک ژن، که مانع بیان آن میشود متـ . عنصر خاموشگر silencer element
زنلغتنامه دهخدازن . [ زَ ] (اِ) نقیض مرد باشد. (برهان ). مطلق فردی از افراد اناث خواه منکوحه باشد و خواه غیرمنکوحه . (آنندراج ). مادینه ٔ انسان . بشر ماده . امراءة. مقابل مرد.