ژغ ژغفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. صدای به هم خوردن دندانها در وقت جویدن و خوردن چیزی: ◻︎ ژغژغ دندان او دل میشکست / جان شیران سیه میشد ز دست (مولوی: ۳۸۷).۲. صدایی که از به هم خوردن دندان
جغجغلغتنامه دهخداجغجغ. [ ج ِ ج ِ ] (اِ صوت ) صدای همهمه و وراجی . صدای حرف زدن درهم و برهم و ناشمرده . (فرهنگ رازی ص 40) : زاهد ز حسد جغجغ باطل کند آغازعاشق ز سر سوز چو زد نعره
جق جقلغتنامه دهخداجق جق . [ ج َ ج َ ] (اِ) شور و غوغای بی معنی . (غیاث ). شور و غوغا. || فریاد مرغ زخمی . (ناظم الاطباء).
جق جقلغتنامه دهخداجق جق . [ ج َ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان موگوئی بخش آخوره ٔ شهرستان فریدن در 7هزارگزی جنوب داران و 5هزارگزی راه فرعی آخوره به سیبک . کوهستانی و سردسیر است و
رخ رخلغتنامه دهخدارخ رخ . [ رِ رِ ] (اِ صوت ) رِخ . آواز دندان . (فرهنگ نظام ). ژغ ژغ . و رجوع به رِخ شود.
ژغندلغتنامه دهخداژغند. [ ژَ غ َ ] (اِ) بانگ تند بود که ددی چون یوز و پلنگ برزند و گویند بانگی سهمگین و بیم زده نیز باشد. (لغت نامه ٔ اسدی ). بانگ یوز. (نسخه ای از لغت نامه ٔ اسد
ژغنگلغتنامه دهخداژغنگ . [ ژَ غ َ ] (اِ) فواق . سکسکه : مرا رفیقی پرسید کاین غریو ز چیست جواب دادم کز غرو نیست هست ژغنگ . شاکر بخاری . و بعید نیست که کلمه مرکب از «ز»مخفف «از» و
دل شکستنلغتنامه دهخدادل شکستن . [ دِ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) رنجاندن . آزرده کردن . با ستمی یا سخنی یا عمل زشتی قلب کسی را متأثر و رنجیده ساختن . (فرهنگ عوام ). تعبی را برای کسی س
ژراغنلغتنامه دهخداژراغن . [ ژَ غ َ ] (اِ) ریگستان . (آنندراج ) : زمینی ژراغن بسختی چو سنگ نه آرامگاه و نه آب و گیا. بهرامی (از فرهنگ شعوری ).این بیت در لغت نامه ٔ اسدی بشاهد لغت