ژاژخائیلغتنامه دهخداژاژخائی . (حامص مرکب ) علک خائی . برغست خائی . بیهوده گوئی . لک درائی . هرزه درائی . ژاژدرائی . یاوه سرائی . یافه سرائی . هرزه سرائی .هرزه لائی . حرف مفت زنی .
ژاژخایلغتنامه دهخداژاژخای . (نف مرکب ) رجوع به ژاژخا شود : دل به بیهوده ای مکن مشغول که فلان ژاژخای می خاید.ناصرخسرو.
مزخرف بافتنفرهنگ مترادف و متضادبیهوده گفتن، ژاژخایی کردن، حرف مفت زدن، بیهودهگویی کردن، جفنگ بافتن، چرت گفتن، لاطائلاث بافتن، لیچار بافتن، یاوهسرایی کردن
بدزبانیلغتنامه دهخدابدزبانی . [ ب َ زَ ] (حامص مرکب ) ژاژخایی و هرزه سرایی . (ناظم الاطباء). بذائت . بذائت لسان . ذرب . بذرب . بذاء. فحش . دشنام . ناسزا. بددهنی : تو همه ٔ کلفتهای
خام درایی کردنلغتنامه دهخداخام درایی کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ژاژخایی کردن . بیهوده گفتن . هرزه درایی کردن . رجوع به خام درایی شود.
لک درائیلغتنامه دهخدالک درائی . [ ل َ دَ ] (حامص مرکب ) لک درایی . ژاژخایی . هرزه درایی . یاوه سرایی . هرزه لایی . خام درایی . بیهوده گویی .