ژاندارکلغتنامه دهخداژاندارک . (اِخ ) (قدّیسه ) او را دارک یا آرک و دوشیزه ٔ ارلئانی نیزنامند و ژان اسم اوست . وی قهرمان ملی فرانسه است و بسال 1412 م . در دمرمی پای به عرصه ٔ وجود گ
ژاندارملغتنامه دهخداژاندارم . (فرانسوی ، اِ) کلمه ای است فرانسوی مستعمل در زبان فارسی اخیر که در اصطلاح امروز بمعنی فردی از امنیه و پلیس خارج شهر است .
ژاندارمریلغتنامه دهخداژاندارمری . [ م ِ ] (فرانسوی ، اِ) کلمه ای است فرانسوی که در زبان فارسی اخیر بمعنی اداره ٔ امور وظایف ژاندارمها بکار میرود.
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) جزّار پاشای سن ژاندارک (عکه ) یکی از وزرای مائه ٔ دوازدهم هجری دولت عثمانی . او بدانگاه که والی صیدا بود در برابر ژنرال ناپلئون مقاومتی
پاتهلغتنامه دهخداپاته . [ ت ِ ] (اِخ ) کرسی بلوک لواره از ناحیه ٔ اُرلئان دارای 1391 تن سکنه . ژاندارک در این جا انگلیسیان را بسال 1429م . (833 هَ . ق .) منهزم کرد. و سپاهیان لو
خازنلغتنامه دهخداخازن . [زِ ] (اِخ ) فرید. مدیر روزنامه ٔ الارز در جونیه (لبنان ). از اوست : تاریخ ژاندارک منطبع در مطبعه ٔ الارز جونیه بسال 1900 م . (از معجم المطبوعات ج 1 ص 80
لافایتلغتنامه دهخدالافایت . [ ی ِ] (اِخ ) ژیلبر دو. نام سپهبد فرانسه بروزگار شارل هفتم و یکی از یاران ژاندارک . (حدود 1380-1463 م .).
لاهیرلغتنامه دهخدالاهیر. (اِخ ) اتین دو وینیل . کاپیتان فرانسوی ، مولد وینیل در حدود 1390 و وفات 1444م . وی در محاصره ٔ ارلئان با ژاندارک دستیاری داشت وهم بر آن قصد بود که وی را