ژاغرلغتنامه دهخداژاغر. [ غ َ ] (اِ) چینه دان . به تازی آن را حوصله خوانند. کژار. چینه دان مرغ : خورنداز آنچه بماند ز من ملوک زمین تو از پلیدی و مردار پر کنی ژاغر. عنصری (خطاب با
ژاغرفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکیسهای که بین حلقوم و معدۀ مرغ است؛ چینهدان؛ گژار: ◻︎ از کشتگان هنوز طیور و سباع را / پرگوشت است ژاغر و پراستخوان شکم (معزی: ۴۳۶).
جاغرلغتنامه دهخداجاغر. [ غ َ ] (اِ) چینه دان مرغان . (برهان ) (آنندراج ) : دایم از چینه های انعامش پر شود مرغ از ره جاغر. شمس فخری (از آنندراج ).ژاغر نیز گویند : شهباز همتش چو گ
ژارناژلغتنامه دهخداژارناژ. (اِخ ) نام کرسی بخش در ایالت «کروز» از شهرستان گِرِه که قریب 605 تن سکنه دارد.
ژارناکلغتنامه دهخداژارناک . (اِخ ) کرسی بخش در ایالت شارنت از شهرستان کُنیاک بر ساحل راست رود شارنت ، دارای 3796 تن سکنه . آنجا مرکز عمده ٔ دستگاههای تقطیر عرق و کنیاک است . فیروز
ژارناکلغتنامه دهخداژارناک . (اِخ ) گی شابو، کنت دو. نام کاپیتن فرانسوی متوفی بعد از سنه ٔ 1572 م . وی همان است که شاتینیره را بسال 1547 در جنگ تن بتن بکشت . (از لاروس ).
ژارتیرلغتنامه دهخداژارتیر. [ رِ ی ِ ] (اِخ ) نام طبقه ای از سواران که بسال 1348 م . در انگلستان تأسیس شد بدین کیفیت که ادوارد سوم با کنتس سالیس بوری رقص میکرد، بند جوراب کنتس بیف
چنه دانلغتنامه دهخداچنه دان . [ چ ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مخفف چینه دان یعنی ژاغر و حوصله ٔ پرندگان . رجوع به چینه دان شود.
چیلک دانلغتنامه دهخداچیلک دان . [ ل َ ] (اِ مرکب ) چینه دان . کراژ. ژاغر. زاغر. حوصله . رجوع به چینه دان شود.- چیلک دان کسی را خالی کردن یا چیلک دان کسی راتکاندن ؛ به چاپلوسی و فری