لغتنامه دهخدا
ادانی . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ادنی . مقابل اقاصی . نزدیکان . نزدیکتران . نزدیکترها: ملک هند اثر نکایات رایات سلطان در اقاصی و ادانی ولایت خویش مشاهدت کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 293). از هیبت این دو پادشاه نامدار در اقاصی و ادانی جهان گرگ از