ژلغتنامه دهخداژ. (حرف ) ژی یا زاء معقوده و یا زاء فارسی . نشانه ٔ حرف چهاردهم از حروف تهجّی است و در حساب جُمَّل نماینده ٔ عدد نیست (مگر اینکه قائم مقام زاء باشد) و در حساب ت
ژاللغتنامه دهخداژال . (اِ) ژاله . رجوع به ژاله شود : بر ایشان ببارید چون ژال میغچه تیر از کمان و چه پولاد تیغ. فردوسی .در بعض فرهنگها این صورت و شاهد از بیت مذکور آمده است ولی
ژاللغتنامه دهخداژال . (اِخ ) اگوستن . دانشمند فرانسوی نویسنده ٔ لغت نامه ٔ انتقادی و قاموسی در اصطلاحات کشتی رانی متولد به لیون (1795-1873 م .).
ژالولغتنامه دهخداژالو. (اِخ ) اِدمُن . نام داستان نویس و نقاد فرانسوی ، متولد به مارسی به سال 1878 م . وی عضو فرهنگستان فرانسه و نویسنده ٔ کتاب «بقیه خاموشی است » است .
وژگاللغتنامه دهخداوژگال . [ وِ ] (ص ) در تداول ، ژولیده . شوریده . گوریده . درهم برهم . آشفته . مجعد. در مقابل فرخال . خوار. (یادداشت مرحوم دهخدا).- وژگال بودن (شدن ، کردن ) موی