چیچک آبادلغتنامه دهخداچیچک آباد. [ چی چ َ ] (اِخ )دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان ساوه . در 18هزارگزی ساوه و 10هزارگزی راه ساوه به قم در جلگه واقع شده ، 61 تن سکنه دارد.
چیچکلغتنامه دهخداچیچک . [چی چ َ ] (اِ) در ترکی به معنی گل است . (از آنندراج ). گل که به تازی ورد خوانند. (از سروری ). چچک (سروری ). || به معنی آبله لفظ ترکی است . (غیاث اللغات )
الچیچکلغتنامه دهخداالچیچک . [ اَ چ َ ] (اِخ ) نام پادشاهزاده ای است . (شرفنامه ٔ منیری ). نام پادشاه زاده ای از ترک . (هفت قلزم ) (برهان قاطع) (آنندراج ). نام یکی از شاهزادگان ترک
ساری چیچکلغتنامه دهخداساری چیچک . [ چی چ َ ] (اِخ ) کوهی است در بخش شاهپور آذربایجان . در مرز ایران و ترکیه و علائم مرزی بر ارتفاعات آن قرار دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ص 200
ماوراءالنهرلغتنامه دهخداماوراءالنهر.[ وَ ئَن ْ ن َ ] (اِخ ) ناحیتی است که حدود مشرق وی حدود تبت است و جنوب وی خراسان و حدود خراسان و مغرب وی غور است و حدود خلخ و شمالش هم حدود خلخ است
کلغتنامه دهخداک . (حرف ) حرف بیست و پنجم از الفبای فارسی و بیست و دوم از حروف هجای عرب و یازدهم از حروف ابجد و نام آن کاف است . و در حساب جُمَّل آن را بیست گیرند و برای تشخیص
چیچکلغتنامه دهخداچیچک . [چی چ َ ] (اِ) در ترکی به معنی گل است . (از آنندراج ). گل که به تازی ورد خوانند. (از سروری ). چچک (سروری ). || به معنی آبله لفظ ترکی است . (غیاث اللغات )
الچیچکلغتنامه دهخداالچیچک . [ اَ چ َ ] (اِخ ) نام پادشاهزاده ای است . (شرفنامه ٔ منیری ). نام پادشاه زاده ای از ترک . (هفت قلزم ) (برهان قاطع) (آنندراج ). نام یکی از شاهزادگان ترک
ساری چیچکلغتنامه دهخداساری چیچک . [ چی چ َ ] (اِخ ) کوهی است در بخش شاهپور آذربایجان . در مرز ایران و ترکیه و علائم مرزی بر ارتفاعات آن قرار دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ص 200