چیلیکگویش بختیاریبوى سوختن روغن مانده دنبه، بوى ظرفسفالینى که روغن دنبه جذب آن شدهباشد و کنار آتش قرار گیرد.
چیلیکلغتنامه دهخداچیلیک . (ترکی ، اِ) پیت . بشکه . چلیک : یک چلیک نفت ؛ یک پیت نفت . رجوع به چلیک شود.
چیلیکواژهنامه آزادنام_آوایی برآمده از صدای پرده شاتر در دوربین های عکاسی است؛ این پرده بازدارندۀ ورود نور از بیرون به داخل لنز و در نهایت به سطحِ حساس است.
پیتلغتنامه دهخداپیت .(اِ) پیپ . چلیک . چیلیک . تُنکه . خنب فلزین . چلیک فلزی (آهنی ، حلبی ) برای نفت و روغن و امثال آن . ظرف از حلبی یا تنکه ٔ آهن مکعب مستطیل شکل برای حفظ و حم