چیرهفرهنگ مترادف و متضادپیروز، غالب، چیر، فاتح، فایق، قاهر، متسلط، متغلب، مستولی، مسلط، منتصر ≠ مقهور
چیرهدیکشنری فارسی به انگلیسیdominant, predominant, preponderant, prevailing, regnant, triumphant, victor
چیرهلغتنامه دهخداچیره . [ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان برادوست بخش صومای شهرستان رضائیه . در 19هزارگزی جنوب خاوری هشتیان و هزارگزی باختری ارابه رو سرو به نازلو واقع است . 257 ت
چیرهلغتنامه دهخداچیره . [رَ / رِ ] (هندی ، اِ) دستاری که بر سر پیچند. (برهان ). به معنی دستار هندی است ولی متأخرین به معنی بستن و پیچیدن بکار برده اند. (از آنندراج ). در هندی د
چیره بازولغتنامه دهخداچیره بازو. [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) توانا. قادر : بداد و دهش چیره بازو بودجهانبخش بی همترازو بود.نظامی .