ربختلغتنامه دهخداربخت . [ رُ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان القورات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند با 549 تن سکنه . آب از قنات . محصول آن زعفران و غلات . مزارع تنگ ریخت و خونیکی جزء آن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
چیربخت گشتنلغتنامه دهخداچیربخت گشتن . [ ب َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) پیروزبخت شدن . خوشبخت شدن . پیروز شدن . غالب و فاتح آمدن : سه روز این چنین بود پیکار سخت نگشت از دلیران یکی چیربخت .اسدی (گرشاسب نامه ).
چیربختیلغتنامه دهخداچیربختی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی چیربخت . غلبه . پیروزی : ببینیم تابر که سختی بودکه را زآسمان چیربختی بود.اسدی (گرشاسب نامه ).
چیربختیلغتنامه دهخداچیربختی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی چیربخت . غلبه . پیروزی : ببینیم تابر که سختی بودکه را زآسمان چیربختی بود.اسدی (گرشاسب نامه ).
چیربخت گشتنلغتنامه دهخداچیربخت گشتن . [ ب َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) پیروزبخت شدن . خوشبخت شدن . پیروز شدن . غالب و فاتح آمدن : سه روز این چنین بود پیکار سخت نگشت از دلیران یکی چیربخت .اسدی (گرشاسب نامه ).
چیربختیلغتنامه دهخداچیربختی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی چیربخت . غلبه . پیروزی : ببینیم تابر که سختی بودکه را زآسمان چیربختی بود.اسدی (گرشاسب نامه ).
چیربخت گشتنلغتنامه دهخداچیربخت گشتن . [ ب َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) پیروزبخت شدن . خوشبخت شدن . پیروز شدن . غالب و فاتح آمدن : سه روز این چنین بود پیکار سخت نگشت از دلیران یکی چیربخت .اسدی (گرشاسب نامه ).