چگلیلغتنامه دهخداچگلی . [ چ ِ گ ِ ] (ص نسبی ) منسوب به شهر چگل . (ناظم الاطباء). منسوب به «چگل » که شهری از ترکستان قدیم است . کسی یا چیزی که از شهر چگل خیزد. و رجوع به چگل شود.
چگلیفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهاز مردم چگل. Δ بردگان خوبروی را از چگل به ایران میآوردهاند، لذا در نزد شاعران فارسیزبان به زیبایی و خوشاندامی معروف شدهاند: ◻︎ گاهی شراب خوری با شاه
غرچهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهاز مردم غرچستان (= ناحیهای در خراسان قدیم): ◻︎ چغانی و چگلی و بلخی ردان / بخاری و از غرچگان موبدان (فردوسی: ۶/۵۳۶)، ◻︎ شه غرچگان بود بر سان شیر / کجا پشت پیل آ
نیک طبعلغتنامه دهخدانیک طبع. [ طَ ] (ص مرکب ) خوش خوی . نیک خو : چگلیان ... مردمانی نیک طبعاند و آمیزنده و مهربان . (حدود العالم ).
دروشتلغتنامه دهخدادروشت . [ ] (اِ) تیر باشد. (لغت فرس اسدی ) : ای مسلمانان زنهار ز کافر بچگان که به دروشت بتان چگلی گشت دلم . عماره .مرحوم دهخدا در یادداشتی با علامت تردید و استف