چگللغتنامه دهخداچگل . [ چ ِ گ ُ ] (اِخ ) دهی از بخش میان کنگی شهرستان زابل که در 8 هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد، نزدیک راه افغانستان واقع است . جلگه و معتدل است و 352 تن سک
چگللغتنامه دهخداچگل . [ چ ِ گ ِ ] (اِخ ) ناحیتی است و اصل او از خلخ است و لکن ناحیتی است بسیارمردم و مشرق او و جنوب او حدود خلخ است مغرب وی حدود تخس است و شمال وی ناحیت خرخیز ا
چگلیلغتنامه دهخداچگلی . [ چ ِ گ ِ ] (ص نسبی ) منسوب به شهر چگل . (ناظم الاطباء). منسوب به «چگل » که شهری از ترکستان قدیم است . کسی یا چیزی که از شهر چگل خیزد. و رجوع به چگل شود.
چگلمشلغتنامه دهخداچگلمش . [ چ ِ گ ِ م ِ ] (ترکی ، ن مف ) در زبان ترکی ، به معنی کشیده شده . (از غیاث ) (از آنندراج ). اما صحیح کلمه چکلمش است .
چگلیلغتنامه دهخداچگلی . [ چ ِ گ ِ ] (ص نسبی ) منسوب به شهر چگل . (ناظم الاطباء). منسوب به «چگل » که شهری از ترکستان قدیم است . کسی یا چیزی که از شهر چگل خیزد. و رجوع به چگل شود.
چگلیفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهاز مردم چگل. Δ بردگان خوبروی را از چگل به ایران میآوردهاند، لذا در نزد شاعران فارسیزبان به زیبایی و خوشاندامی معروف شدهاند: ◻︎ گاهی شراب خوری با شاه