چکمیزک شدنلغتنامه دهخداچکمیزک شدن . [ چ َ زَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به بیماری چکمیزک مبتلا گشتن . سلس البول گرفتن . قطره قطره شاشیدن . مَثن . (منتهی الارب ). و رجوع به چکمیزک زده شود.
چکمیزکلغتنامه دهخداچکمیزک . [ چ َزَ ] (اِ مرکب ) بیماریی است که به سبب آن بول آدمی یا حیوانات دیگر قطره قطره میچکد و آن را بعربی تقطیرالبول خوانند. (از برهان ). مرضی که بول قطره ق
چکمیزکفرهنگ انتشارات معین(چَ زَ) (اِ.) = چک . چکره . چکه : مرضی که انسان نتواند ادرار خود را نگاه دارد و ادرار چکه چکه خارج می شود، سلس البول ، تقطیر البول .
چکمیزکفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهبیماریای که فرد نمیتواند ادرار خود را نگاه دارد و بول چکهچکه خارج میشود.
چکمیزک زدهلغتنامه دهخداچکمیزک زده . [ چ َ زَ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مبتلا به چکمیزک . (ناظم الاطباء). آنکه بولش قطره قطره چکد. اَمثَن . (منتهی الارب ). کسی که بیماری تقطیرالبول دار
چکمیزکلغتنامه دهخداچکمیزک . [ چ َزَ ] (اِ مرکب ) بیماریی است که به سبب آن بول آدمی یا حیوانات دیگر قطره قطره میچکد و آن را بعربی تقطیرالبول خوانند. (از برهان ). مرضی که بول قطره ق
چکمیزک زدهلغتنامه دهخداچکمیزک زده . [ چ َ زَ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مبتلا به چکمیزک . (ناظم الاطباء). آنکه بولش قطره قطره چکد. اَمثَن . (منتهی الارب ). کسی که بیماری تقطیرالبول دار
مثنلغتنامه دهخدامثن . [ م َ ث َ ] (ع مص ) چکمیزک شدن کسی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). نگاهداری نکردن کمیز خود را در مثانه . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
طاهرزادهلغتنامه دهخداطاهرزاده . [ هَِ دَ ] (اِخ ) میرزاعلی اکبر صابر (تولد 1278 وفات 1321 هَ . ق .). وی یکی از شعرای توانا و بزرگ شروان است ، و در قرن سیزدهم هجری در شهر شماخه تولدی