چکش پذیرلغتنامه دهخداچکش پذیر. [ چ َک ْ ک ُ پ َ ] (نف مرکب ) پذیرای چکش . درخور چکش خوردن . چکش خواره . و رجوع به چکش خواره و چکش خور و چکش پذیری و چکش خوارگی شود.
چکش پذیریلغتنامه دهخداچکش پذیری . [ چ َک ْ ک ُ پ َ ] (حامص مرکب ) خاصیت چکش خوری فلزات . و رجوع به چکش خوارگی و چکش خوردن و چکش خوری شود.
چکشپذیریmalleabilityواژههای مصوب فرهنگستانخاصیت یک خوارزمی/ الگوریتم که بهموجب آن با داشتن متن رمزشدۀ c1، تولید یک متن رمزشدۀ دیگر مانند c2، با ارتباط معلوم بین متنهای اصلی متناظر آنها امکانپذیر با
چکش پذیریلغتنامه دهخداچکش پذیری . [ چ َک ْ ک ُ پ َ ] (حامص مرکب ) خاصیت چکش خوری فلزات . و رجوع به چکش خوارگی و چکش خوردن و چکش خوری شود.
چکش خورلغتنامه دهخداچکش خور. [ چ َک ْ ک ُ خوَر / خُر ] (اِمص مرکب ) قابلیت تخته شدن و کوفته شدن . (ناظم الاطباء). || (نف مرکب ) فلزات چکش پذیر. مواد چکش خور. خایسک پذیر. و رجوع به
پذیرلغتنامه دهخداپذیر. [ پ َ ] (نف مرخم ) پذیرنده .ترکیب ها:- آب پذیر . اصلاح پذیر. افسون پذیر. اندرزپذیر. پایان پذیر. پندپذیر. پوزش پذیر. تربیت پذیر. چاره پذیر. (فردوسی ). چکّش
منطرقلغتنامه دهخدامنطرق . [ م ُ طَ رِ ] (ع ص ) چکش خواره . (یادداشت مرحوم دهخدا). چکش پذیر. رجوع به منطرقات و منطرقة شود.
منطرقةلغتنامه دهخدامنطرقة. [ م ُ طَ رِ ق َ ](ع ص ) تأنیث منطرق . معدنی چکش خواره . ج ، منطرقات .- عناصر منطرقه ؛عناصر چکش پذیر. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منطرقات و منطرق شو