چکش پذیرلغتنامه دهخداچکش پذیر. [ چ َک ْ ک ُ پ َ ] (نف مرکب ) پذیرای چکش . درخور چکش خوردن . چکش خواره . و رجوع به چکش خواره و چکش خور و چکش پذیری و چکش خوارگی شود.
منطرقلغتنامه دهخدامنطرق . [ م ُ طَ رِ ] (ع ص ) چکش خواره . (یادداشت مرحوم دهخدا). چکش پذیر. رجوع به منطرقات و منطرقة شود.
منطرقةلغتنامه دهخدامنطرقة. [ م ُ طَ رِ ق َ ](ع ص ) تأنیث منطرق . معدنی چکش خواره . ج ، منطرقات .- عناصر منطرقه ؛عناصر چکش پذیر. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منطرقات و منطرق شو
منطرقاتلغتنامه دهخدامنطرقات . [ م ُ طَ رِ ] (ع ص ، اِ) اجسام معدنی . (از ذیل اقرب الموارد). ج ِ منطرقة. چکش خوارگان . معدنیات چکش خواره . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منطرقة و من
می خوارلغتنامه دهخدامی خوار. [ م َ / م ِ خوا / خا] (نف مرکب ) می خواره . می گسار. سیکی خوار. باده گسار. باده خوار. شرابخوار. می باره . شرابخواره : مطربان رودنواز ورهیان زرافشان دوس