چپیره شدنلغتنامه دهخداچپیره شدن . [ چ َ رَ / رِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حاضر و مهیا شدن . جمع شدن . (شعوری ). چبیره شدن : بفرمودشان تا چپیره شدندهژبر ژیان را پذیره شدند. فردوسی (ازشعوری
چیره شدنفرهنگ مترادف و متضادفایق آمدن، پیروز شدن، مستولی شدن، تسلط یافتن، استیلایافتن، غلبه یافتن ≠ مغلوب شدن
چیره شدندیکشنری فارسی به انگلیسیbest, conquer, cope, have, overcome, overmaster, overpower, overtake, overtop, prevail, reign, subdue, surmount, win
چپیرهلغتنامه دهخداچپیره . [ چ َ رَ / رِ ] (اِ) جمعگشتن بود قومی را. (فرهنگ اسدی ). آماده شدن . (شعوری ). چبیره . اجتماع و ازدحام مردم و سپاه : بفرمودشان تا چپیره شدند سپاه و سپهب
چپیرهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهعدهای از مردم که برای کاری در یکجا گرد آیند؛ آمادگی و اجتماع مردم برای کاری؛ جمع؛ جمعیت: ◻︎ بفرمودشان تا چپیره شدند / هزبر ژیان را پذیره شدند (فردوسی: ۲/۵۰).
چبیرهلغتنامه دهخداچبیره . [ چ َ رَ / رِ ] (اِ) چپیره . بمعنی جمع. (برهان ) (جهانگیری ). جمعیت سپاه و مردم باشد. (برهان ). اجتماع مردم در کاری . (انجمن آرا) (آنندراج ). اجتماع و ا