ننهادنیلغتنامه دهخداننهادنی . [ ن َ ن ِ دَ / ن َ ن َ دَ / ن َ دَ ] (ص لیاقت ) نانهادنی . نگذاشتنی . مقابل ِ نهادنی . رجوع به نهادنی شود : پای در این صومعه ننهادنی است چون بنهی واست
دادنیلغتنامه دهخدادادنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) درخور دادن . چیزی که لایق دادن باشد. (آنندراج ). || که دادن آن لزومی دارد. که دادن سزاوار آن بود : چون به خوار ری رسید [ مسعود غزنوی ]
کنلغتنامه دهخداکن . [ ک َ ] (نف مرخم ) (ماده ٔ مضارع از «کندن ») کننده و از بیخ برآرنده و همیشه بطور ترکیب استعمال می شود مانند کوه کن یعنی کننده ٔکوه و کسی که سنگ از کوه می ک
خطابیهلغتنامه دهخداخطابیه . [ خ َطْ طا بی ی َ ] (اِخ ) نام فرقه ای است از غلاة شیعه که از یاران ابوخطاب اسدی اند. او خود را به ابی عبداﷲ الامام جعفر الصادق علیه السلام نسبت می داد
تاج الملکلغتنامه دهخداتاج الملک . [ جُل ْ م ُ ] (اِخ ) ابوالغنایم مرزبان بن خسرو فیروز، وزیر ملکشاه سلجوقی . هندوشاه در تجارب السلف آرد: مردی بزرگ بود و عالی همت از خاندان قدیم شیراز