چپه شدنلغتنامه دهخداچپه شدن . [ چ َ پ َ / پ ِ / چ َپ ْ پ َ / پ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) معلق شدن . وارون شدن . برگشتن ظرفی که آب یا غذا در آنست . واژگون گشتن . به پهلو افتادن چیزی . چ
چپو شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. غارت شدن، بهتاراج رفتن، تاراج شدن، چپاول شدن، تاراجشدن، به غارت رفتن، به یغما رفتن ۲. به هدررفتن، پایمال شدن
چپ شدنلغتنامه دهخداچپ شدن . [ چ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از منحرف گردیدن باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). کنایه از منحرف شدن باشد. (آنندراج ). || کنایه از نقیض گرفتن
چپو شدنلغتنامه دهخداچپو شدن . [ چ َ پ َ / پُو ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غارت شدن . چپاول شدن .به یغما رفتن . || خورده شدن یا برداشته شدن بعضی خوردنی ها بوسیله ٔ یک یا چند کس با عجله و شت
چپهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. واژگون.۲. کسی که بیشتر با دست چپ کار میکند؛ چپدست. چپه شدن: (مصدر متعدی) [عامیانه] = چپه کردن چپه کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه]۱. واژگون شدن؛ وارون شدن.۲.
چپ شدنلغتنامه دهخداچپ شدن . [ چ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از منحرف گردیدن باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). کنایه از منحرف شدن باشد. (آنندراج ). || کنایه از نقیض گرفتن
چپفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. [مقابلِ راست] آنچه در طرف چپ باشد؛ طرف دست چپ.۲. ناراست.۳. واژگون؛ چپه.۴. لوچ؛ احول.۵. کسی که بیشتر با دست چپ کار میکند. چپ افتادن: (مصدر لازم) [عامیانه، م