چپه خاللغتنامه دهخداچپه خال . [ چ َ پ َ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «نام رودخانه ای است که در شیروان از «کله خال » جدا شده ، از پائین نوشهر بسمت مشرق میرود و پس از گذشتن از ش
چاه خالوهالغتنامه دهخداچاه خالوها. (اِخ ) دهی است از دهستان گله دار بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 76 هزارگزی جنوب خاور کنگان ، کنار راه فرعی لار به گله دار واقع شده ، جلگه ، گرمسیر و
چپیلغتنامه دهخداچپی .[ چ َ ] (ص نسبی ) چپ . چپه . چپ دست . چپه دست . آنکه با دست چپ کار کند : و عمر اعسر یسر بود، خالدار او را اعسر خواندی و یسر نگفتی و نیز تصغیر کردی ، چون نا
راستالغتنامه دهخداراستا. (ص ) راست باشد که نقیض کج است . || (اِ) راه و صراط. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ). || مقابل . روبرو. (ناظم الاطباء). مقابل چپ . راستا و چپا بمعنی طر
دست زدنلغتنامه دهخدادست زدن . [ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) کشیدن دست بر. لمس کردن . دست سودن . توجؤ : آن حکیم خارچین استاد بوددست می زد جابجا می آزمود. مولوی .ولیک دست نیارم زدن در آن
چاه خالوهالغتنامه دهخداچاه خالوها. (اِخ ) دهی است از دهستان گله دار بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 76 هزارگزی جنوب خاور کنگان ، کنار راه فرعی لار به گله دار واقع شده ، جلگه ، گرمسیر و
خاللغتنامه دهخداخال .(ع مص ) گمان بردن . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ومنه ، «خال الشی ٔ خالا» . || لنگ شدن ستور. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و منه ، خال الدابه خالا. || (