چپللغتنامه دهخداچپل . [ چ َ پ َ ] (ص ) کسی را گویند که خود را به چیزهای ناشایسته آلوده کند و پیوسته چرکین و نکبتی باشد چنانکه دیدن او غثیان آورد. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ). مردم چرکین و نکبتی و ناتمیز. (ناظم الاطباء).کسی که خود را به چیزهای ناشایسته آلوده کند. (ناظم الاطباء). رجوع به چ
چپلفرهنگ فارسی عمید۱. آلوده؛ چرکین؛ کثیف؛ پلید.۲. ویژگی کسی که تن و لباس خود را همیشه چرک و کثیف نگهدارد.
خطیابیline hunting, LHواژههای مصوب فرهنگستانخدماتی که مشترک با استفاده از آن میتواند با گرفتن یک شماره و دستیابی به تعدادی واسط، ازطریق هر خطی که آزاد باشد ارتباط برقرار کند
برنامهریزی خطیlinear programming, LPواژههای مصوب فرهنگستان[ریاضی] شاخهای از ریاضی که تابعی خطی را با در نظر گرفتن تعدادی قید خطی کمینه یا بیشینه میسازد [مدیریت] ابزار تصمیمگیری (decision making) بهینه که در آن هدف تابعی خطی است و محدودیتها بهصورت مساویها و نامساویهای خطی نمایش داده میشوند
آستانۀ لاکتاتlactate threshold, LTواژههای مصوب فرهنگستانلحظهای در تمرینهای بدنی با شدت روبهافزایش که از آن به بعد سطح لاکتات خون سیاهرگی افزایش مییابد
چپلانلغتنامه دهخداچپلان . [ چ َ ] (اِ) جرموق و سرموزه و چپدار و کفشی که بالای موزه پوشند. (ناظم الاطباء). چپداز. چپدان . رجوع به چپدار و چپداز و چپدان شود.
چپلاهنگلغتنامه دهخداچپلاهنگ . [ چ َ هََ ] (اِ) چپلهنگ . تخم ترب . صاری . زرد.(شعوری ). رجوع به چپلهنگ شود. || شاخه ٔ قطع شده از درخت . (ناظم الاطباء). || پوست ریشه ٔ درخت تربانتین و پوست تخم آن . (ناظم الاطباء).
چپلکلغتنامه دهخداچپلک . [ چ ِ ل َ ] (ص ) پلید و مردار و بناشایست آلوده را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کسی که خود را به چیزهایی آلوده دارد و کارهای ناشایسته و چرکین کند. (جهانگیری ). کسی که خود را به اعمال رذیله آلوده کند. (فرهنگ نظام ). چپل . چرکین و نکبتی و ناتمیز <span class=
چپلولغتنامه دهخداچپلو. [ چ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «قریه ای است از قرای ولایت بجنورد، که در کنار رودخانه ٔ سیم بار واقع شده ، هوایش گرمسیر است و بیست خانوار سکنه دارد. زراعتش از آب این رودخانه مشروب میشود». (از مرآت البلدان ج 4 ص <span class="hl"
چپلوسلغتنامه دهخداچپلوس . [ چ َ ] (ص ) مخفف چاپلوس است ، که زبان آور و فریبنده باشد. (برهان ) (آنندراج ). مخفف چاپلوس است . (جهانگیری ) (فرهنگ نظام ). چاپلوس و زبان آور و فریبنده . (ناظم الاطباء). رجوع به چاپلوس شود.
چپه دستلغتنامه دهخداچپه دست . [ چ َ پ َ / پ ِ دَ ] (ص مرکب ) آن که با دست چپ بهتر و بیشتر کار کند. کسی که با دست چپ کار میکند. (ناظم الاطباء). چپه . (ناظم الاطباء). احدل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اَلفَک . اعفت . اعسر. الفت . (منتهی الارب ). چپ دست . چپل .
چپهلغتنامه دهخداچپه . [ چ َپ ْ پ َ / پ ِ ] (ص ) کسی را گویند که پیوسته کارها را بدست چپ کند. (برهان ) (آنندراج ). کسی که با دست چپ کار میکند. (ناظم الاطباء). چپه دست . (ناظم الاطباء). چپ . چپ دست . اعسر. آنکه با دست چپ کار دست را کند. (شعوری ). چپل . رجوع به
چپلانلغتنامه دهخداچپلان . [ چ َ ] (اِ) جرموق و سرموزه و چپدار و کفشی که بالای موزه پوشند. (ناظم الاطباء). چپداز. چپدان . رجوع به چپدار و چپداز و چپدان شود.
چپلاهنگلغتنامه دهخداچپلاهنگ . [ چ َ هََ ] (اِ) چپلهنگ . تخم ترب . صاری . زرد.(شعوری ). رجوع به چپلهنگ شود. || شاخه ٔ قطع شده از درخت . (ناظم الاطباء). || پوست ریشه ٔ درخت تربانتین و پوست تخم آن . (ناظم الاطباء).
چپلکلغتنامه دهخداچپلک . [ چ ِ ل َ ] (ص ) پلید و مردار و بناشایست آلوده را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کسی که خود را به چیزهایی آلوده دارد و کارهای ناشایسته و چرکین کند. (جهانگیری ). کسی که خود را به اعمال رذیله آلوده کند. (فرهنگ نظام ). چپل . چرکین و نکبتی و ناتمیز <span class=
چپلولغتنامه دهخداچپلو. [ چ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «قریه ای است از قرای ولایت بجنورد، که در کنار رودخانه ٔ سیم بار واقع شده ، هوایش گرمسیر است و بیست خانوار سکنه دارد. زراعتش از آب این رودخانه مشروب میشود». (از مرآت البلدان ج 4 ص <span class="hl"
چپلوسلغتنامه دهخداچپلوس . [ چ َ ] (ص ) مخفف چاپلوس است ، که زبان آور و فریبنده باشد. (برهان ) (آنندراج ). مخفف چاپلوس است . (جهانگیری ) (فرهنگ نظام ). چاپلوس و زبان آور و فریبنده . (ناظم الاطباء). رجوع به چاپلوس شود.