چپربافلغتنامه دهخداچپرباف . [ چ َ پ َ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) چپر، پوست پاره هایی را گویند که بندبافان و نواربافان ، تار ابریشم و ریسمان را بر آن کشند و هر مرتبه که پود را بگذرانند آنها را بگردانند. و این قسم بند و نوار را «چپرباف » گویند. (برهان ). چپر و هرچه به این طریق بافته شود. (ناظم الاط
چربگولغتنامه دهخداچربگو. [ چ َ ] (نف مرکب ) بمعنی چرب زبان است ، که کنایه از شیرین سخن باشد. (برهان ). چرب زبان . (ناظم الاطباء). چربگوی . چرب سخن . چرب گفتار. فصیح : همان چربگو مرد شیرین گذارچنین چربی انگیخت از مغز کار. نظامی .|| چ
چربولغتنامه دهخداچربو. [ چ َ] (اِ) بمعنی چربه باشد که پیه چراغ است . (برهان ). چربش . (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ). چربی . (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ) (فرهنگ نظام ). چربی و روغن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). دسومت : تا کی دَوَم از گِردِ در توکاند
چپرلغتنامه دهخداچپر. [ چ َ پ َ / چ َپ ْ پ َ ] (اِ) خانه و دیواری باشد که از چوب و علف سازند. (برهان ). دیواری که از چوب و علف و نی سازند. (انجمن آرا) (ناظم الاطباء).خانه و دیواری که از علف و نی سازند. (جهانگیری ).خانه و دیواری باشد که از چوب و علف و نی س
ریشلغتنامه دهخداریش . (اِ) لحیه . (دهار) (ترجمان القرآن ). محاسن . موهای چانه و گونه ها. (ناظم الاطباء). محاسن . دف و سفره از تشبیهات اوست . (آنندراج ). مجموع مویی که بر زنخ و اطراف رخسار برآید. صاحب براهین العجم گوید: باید دانست که ریشی که به معنی موی زنخ است فارسی نیست و با یای مجهول قافیه