چست و چالاکلغتنامه دهخداچست و چالاک . [ چ ُ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) جلد و چابک . فرز و تند. زبر و زرنگ . تر وچسب . تند و تیز. رجوع به «چست » و «چست چالاک » شود.
جلادتلغتنامه دهخداجلادت . [ ج َدَ ] (ع اِمص ) چستی و چابکی و دلیری . (ناظم الاطباء)(آنندراج از غیاث و کشف و صراح ). چالاکی . (ناظم الاطباء) : همگان اقرار کردند که در مدت عمر خویش
تردستیلغتنامه دهخداتردستی . [ ت َ دَ ] (حامص مرکب ) جلدی و چابکی . (برهان ). جلدی و چالاکی و چابکی . (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). ماهری . (ناظم الاطباء) : بی باده از این سمند سرمست
وشکردنلغتنامه دهخداوشکردن . [ وَ / وِ / وُ ک َ دَ ] (مص ) وشکریدن . واشکردن . وشکلیدن . وشکولیدن . کارها را چست و چابک انجام دادن . (فرهنگ فارسی معین ). به چستی و چالاکی به کمک کس
پای تابهلغتنامه دهخداپای تابه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) لفاف . لفافه . (السامی ). جامه ٔ سطبر که بچند تای مسافران برپای پیچند دفع سرما یا چستی و چالاکی رفتار را. پای پیچ : و از وی
کتعلغتنامه دهخداکتع. [ ک َ ] (ع مص ) کتع به ، برد آنرا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چستی و چالاکی کردن کسی در کار خود و کوشش نمودن .(از ناظم الاطباء). چ