چمچماللغتنامه دهخداچمچمال . [ چ َ چ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «نام بلوکی است حاصلخیز از توابع کرمانشاهان که در سمت شرقی این شهر واقع است . ابتدای حد شمالی این بلوک از ا
کاکاوندلغتنامه دهخداکاکاوند. [ وَ ] (اِخ ) نام طایفه ای است از ایل ها و کردهای نواحی غرب و شمال غرب قزوین . (از آنندراج ) (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 112). || اسم یکی از طوایف اربعه
کفگیرلغتنامه دهخداکفگیر. [ ک َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) چمچه ٔ سوراخ داری که بدان کف چیزی را گیرند. کفک گیر. کفچه . (ناظم الاطباء). یکی از آلات مطبخ با سوراخهای کوچک و دسته دار که
کمچهلغتنامه دهخداکمچه . [ ک َ چ َ / چ ِ ](اِ) قاشق . چمچه . کفچه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ظاهراً تحریفی است از چمچه به معنی قاشق بزرگ و چیزهایی مانند آن . (فرهنگ لغات عامی
کلغتنامه دهخداک . (حرف ) حرف بیست و پنجم از الفبای فارسی و بیست و دوم از حروف هجای عرب و یازدهم از حروف ابجد و نام آن کاف است . و در حساب جُمَّل آن را بیست گیرند و برای تشخیص
چلغتنامه دهخداچ . (حرف ) نشانه ٔ حرف هفتم از حروف تهجی است و آن را جیم فارسی یا جیم معقودة نیز گویند و در حساب جُمَّل نماینده ٔ عددی نیست مگر مانند جیم عدد سه بشمار آید، و در