دوشیزهلغتنامه دهخدادوشیزه . [ زِ / زَ ] (ص ، اِ) دخترک نارسیده که مساس نکرده باشندش و به تازیش باکره خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ). دختر بکر و زن جوان که هنوزنزدیک مرد نشده باشد. (غی
ابوالحسنلغتنامه دهخداابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی بن محمد الغزالی اللوکری . شاعری بروزگار سامانیان ، مداح ابوالحسن عبیداﷲبن احمد العتبی وزیر سامانیان . او در اعتذار رف
ذوقی بسطامیلغتنامه دهخداذوقی بسطامی . [ ذَ ی ِ ] (اِخ ) مرحوم رضا قلیخان هدایت در مجمع الفصحاء آرد: نام شریفش میرزا فتح اﷲ و از انجاب و اطیاب طایفه ٔ اعراب بنی عامر است که بروزگاری درا
سر درکشیدنلغتنامه دهخداسر درکشیدن . [ س َ دَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) ناپدید شدن . غایب شدن . پنهان گشتن : مدتی گشت ناپدید از ماسر چو سیمرغ درکشید از ما.نظامی .
ناپدید شدنلغتنامه دهخداناپدید شدن . [ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ناپدید گشتن . پنهان گشتن . (ناظم الاطباء). ناپیدا شدن . مخفی شدن . نهان شدن : صبح شباهنگ قیامت دمیدشد علم صبح روان ناپدید